تنشها و بحرانهای اجتماعی ناشی از ادراک متفاوت ما از سعادت هستند. این تنشها اگر در سطح فردی رخ بدهند، به صورت روان پریشیها و بیماریهای رفتاری چهره مینمایند و اگر در جامعه رخ بدهند، تناقضها و بحرانهای ادراکی و رفتاری اجتماع را بازمیتابانند. مسئله انسان بر کره خاک سعادت است و در این حد همه ابنای بشر به دنبال سعادت هستند، اما ادراک و تعریف از سعادت متفاوت است و این تعریف متفاوت مایه همه بحرانها و تنشهای تاریخ بشر است.
هدف از دین تحقق سعادت در زندگی فردی و اجتماعی است، اما فهم درست دین نیازمند دانشمندشدن در دین است. خود دانش هم مراتب و سطوح دارد و طیفی است که از نگارندهای که بلد است دوخطی انشا بنویسد تا علامه طباطبایی و خواجه نصیر توسی را شامل میشود. حال کارگری که صبح سحر از خانه بیرون میزند و نصفه شب به خانه برمی گردد، چطور باید به سعادت برسد؟ آیا باید همه سهم آدمهای معمولی که فرصتی برای معرفت افزایی ندارند، همین زندگی عادی باشد؟ فراتر از این چگونه است که گاهی از میان همین آدمهای معمولی چهرههایی آشکار میشوند که در معرفت از تراز بزرگترین عارفان درمی گذرند و خودشان سرمایههای معنوی اجتماع میشوند؟
حقیقت این است که خود دانش بماهو دانش معرفت افزا و سعادتمندکننده نیست و وجه درونی معرفت در هر کسی اتفاق نمیافتد. به فرمایش قرآن عزیز، چه بسیارند آدمهایی که مثل الاغ بار دانش را میبرند، اما از بار خود نصیبی ندارند. دانش در این نگرش گاهی خودش حجابی است که مانع معرفت و سعادت است و تاریخ پر است از عالمان و دانشمندانی مثل باعورا که مایه عبرت شده اند. به نظر میرسد دردسترسترین پلکان سعادت زیبایی است.
زیبایی نهفته در متن دینی به صور گوناگون خود را بازمی نماید و دلبری میکند و سعادت ماجرای قلوب است. در مقابل، زیبایی سهم علامه طباطبایی با کشاورز خسته جانی که از مزرعه برمی گردد، یکی است. ادراک زیبایی حقیقی به شکل فطری برای همه ممکن است و خود متن دین پر از زیبایی است. در ساحت زیبایی است که شگرفترین اتفاقات روحی انسان ممکن میشود و زیبایی آنجایی است که به تعبیری حکومت خداوند محقق میشود و فرار از آن ممکن نیست. یکی از ضعفهای انقلاب اسلامی غفلت از زیبایی است.
کلمه هنر در بسیاری از ساختارهای ما بعد از انقلاب اسلامی با غفلت حذف شد و کلماتی دیگر جایگزین هنر شدند. ادبیات گران سنگ ما در عصر انقلاب اسلامی بسیار به دست فراموشی سپرده شده است، به نحوی که در رسانههای مهم ما حتی حافظ خوانی به صورت درستی انجام نمیشود و اگر گاهی مثل شب یلدا حافظ خوانده میشود، پرغلط و نابجا خوانده میشود.
زیبایی ریل همگانی سعادت و معرفت است و اگر میخواهیم بحرانهای اجتماعی مان را برای همیشه مهار کنیم، باید بسیار بر زیبایی شناسی اجتماع خودمان متمرکز شویم. شهید عزیز ما حاج قاسم با مولوی و عطار و شعر جوانهای امروز انس داشت، اما ساختار آموزشی و رسانه ما با نگاه غیرهنری و نادرست، انسان ایرانی را دراین زمینه رها کرده است و در نتیجه تتلو شاخصترین چهره موسیقی عصر ماست. به زیبایی برگردیم و جریان رشید هنر در تمدن اسلامی را ارج بگذاریم تا جادویی و بیهودگی از میان ما رخت بربندد.